در دل دریای آبی، جایی پر از رنگ و شادی، نارنجی کوچولو، ماهی بازیگوش و کنجکاو، با درد دندون از خواب بیدار شد. لبخندش کم رنگ شده بود و دلش گرفته بود.
با نگرانی به سراغ دوستانش، دوقلوهای راهراهی رفت و گفت:
«دندونم درد میکنه، نمیتونم بازی کنم!»
دوقلوها گفتن:
«باید بریم پیش خانم لاکپشتی، دندانپزشک مهربون جزیرهی مرجانی!»
در راه، با آقای کوسهخندان روبهرو شدن. کوسه با دندونهای تیز اما لبخند گرمش گفت:
«نترس نارنجی! خانم لاکپشتی خیلی مهربونه. بعد از درمان، جایزه میده!»
وقتی به مطب رسیدن، زردی دمبلند با نقاشیهای رنگارنگش دیوارها رو تزئین کرده بود. نارنجی کوچولو با دیدن نقاشیها خندید و ترسش ریخت.
خانم لاکپشتی با آرامش گفت:
«بیا عزیزم، فقط یه معاینهی کوچولو!»
بعد از معاینه، گفت:
«فقط باید خوب مسواک بزنی و کمتر شیرینی بخوری. دندونت سالم میمونه!»
در همین لحظه، از سقف آبی دریا، آقای نهنگ سقفی ظاهر شد. با صدای آرام و عمیقش گفت:
«دندون سالم یعنی بدن سالم. مراقب لبخندتون باشید، کوچولوها!»
و از اون روز به بعد، در دریای آبی، همهی موجودات دریایی با لبخندهای درخشان شنا میکردن و هر شب قبل خواب، با هم میگفتن:
«مسواک، مسواک، دندون سالم و پاک!»